خلاصه کتاب وضع بشر، هاناآرنت(2)

ساخت وبلاگ

وضع بشر با دو رویداد تقریبا بی ربط شروع می شود. این رویدادها شامل اولین رویداد پرتاب ماهوار ساخت انسان به فضا در سال 1957 و ظهور اتوماسیون یا خودکاری است. رویدادهایی که به نظر آرنت هم سرنوشت ساز و هم نگران کننده است. آرنت پرتاب اولین ماهواره به فضاها را خیلی مهمتر از شکافتن اتم می داند و اعتقاد دارد این کار به جای این که شادی و غرور را در انسانها به وجود آورد، خیال انسان ها را راحت کرد. چون اولین گام را برای رهایی از زندان زمین برداشت. نفس راحتی که انسانها بعد از این رویداد کشیدند، نشان داد که انسان امروزی هیچ شک و شبهه ای برای سازگار کردن خود با علم ندارد. بلکه از علم جلوتر افتاده است. فرار از زمین خیلی قبل تر در ادبیات علمی و تخیلی بیان شده بود. ادبیاتی که هیچ کس محملی برای انتقال احساسات و امیال جمعی به آن توجهی نمی کرد. دیدن زمین به شکل قفسی انسانی از آن جهت قابل تامل است که هیچ سابقه ای در تاریخ بشر نداشت. در تاریخ اندیشه بشر نمونه هایی وجود دارد که حیات مادی یا بدن تحقیر بشود. اما این نگاه یعنی تصور زمین به عنوان زندان تا پیش از این بی سابقه بود. شاید یکی از دلایل خاص فرار از زمین، این بود که در عصر اتم هر آن ممکن بود جهان با جنگ اتمی نابود شود. بشر نیاز داشت در صورت نابودی زمین، جایی برای زندگی داشته باشد. هر قدرتی که می توانست زودتر این امکان را فراهم نماید، آقای جهان می شد. اما آرنت موضوع را خیلی عمیق تر می بیند. انسان سازنده جهانی ساخته بود، که انسان را از طبیعت جدا می کرد. ما در میان سازه ها و محیطی زندگی می کنیم که خودمان ساخته ایم. اما زندگی در پیوند با طبیعت باقی مانده است. تلاش های زیادی شده است تا این پیوند با ساخت انسانی مصنوعی و انسانی که در آزمایشگاه متولد می شود، بریده شود. چرا که این امید وجود داشت که با جدا کردن انسان از ذات طبیعی؛ انسانی ساخته شود با عمری طولانی و پاسخی باشد به میل جاودانگی انسان. آرزوی فرار انسان از زمین در همین امید به جاودانگی نهفته است تا شاید در جهانی ساخته خودش و با قطع وابستگی اش از طبیعت، به جاودانگی برسد. به عبارت دیگر، انسان چنان خود را سوار بر طبیعت می بیند که در جایگاه خالق می نشیند و قصد دارد همه چیز را از نو خلق نماید. خلقتی که در آن انسان نامیراست. اما این تصمیم را نمی شود بر عهده دانشمندان گذاشت. چون دانشمندان خیلی وقت است ارتباط خود را با جهان انسانی از دست داده اند. مشکل این نیست که دانشمندان ساده لو و یا بی بصیرت هستند و نمی شود به آنها اعتماد کرد، مشکل این است که آنها به زبان ریاضی صحبت می کنند. زبان متعارف انسانها و هر کس که ریاضی بلد نباشد، قادر به درک گفته های آنها نیست. انسانها هر کاری که می کنند و یا چیزی را می شناسند و تجربه می کنند، تنها تا جایی با معنی است که بتوانند در باره اش حرف بزنند.

کتابهایی که خواندم و نوشتم...
ما را در سایت کتابهایی که خواندم و نوشتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ravasa بازدید : 141 تاريخ : دوشنبه 31 شهريور 1399 ساعت: 23:06